می خواهم در این وبلاگ داستان های کوتاه و بلند بنویسم. داستانهایی از انسانهای سر در گم که به دنبال راهی برای دلیل زندگی می گردند. به دنبال سرنوشتی که برایش جنگیده اند. خیلی از ما هر روز در حال مبارزه برای زندگی کردن هستیم، بله زندگی و نه زنده ماندن ، همه زنده هستند اما فقط درصد کمی از انسانها به معنای واقعی زندگی می کنند. زندگی گاهی پیچیده است دقیقا زمانی که دنبال راه حل هستیم و گاهی آسان وقتی راه حل را یافته ایم اما این یک چرخه است که بارها در زندگی ما تکرار می شود گمان می کنیم همه چیز درست شد و دیگر سختی نیست اما درست همان موقع است که سختی وارد می شود و فکر می کنیم همه چیز تمام شده و هیچ راهی برای زندگی کردن نیست و همین جا دوباره راه حلی به ذهن ما می رسد که احساس می کنیم زندگی مان نجات یافته است و این فرآیند بارها و بارها تکرار می شود که به ما ثابت کند هیچ چیز ثابت نیست.
