سپیدار و گنجشک
درخت سپیدار با وزش هر بار باد تکان میخورد و شاخه هایش در باد به رقص در می آمدند. گنجشک کوچک روی درخت نشست و گفت باد دارد مرا با خود می برد. آیا تو هم از وزش این باد در رنج هستی؟ درخت گفت: زمانی که یک نهال لاغر و بی جان بودم ، بله، وزرش بادهای تند مرا هم به سختی می انداخت ولی حالا باد برگها و شاخه هایم را جابه جا می کند و حس لذت بخشی به من می دهد. گنجشک گفت : پس وقتی من هم بزرگ شوم دیگر باد نمی تواند آزارم دهد. درخت گفت : من ریشه ام در خاک است و ناچارم با باد مقابله کنم و در مقابلش قوی شوم تو که بال پرواز داری چرا به جای مقابله و در افتادن با این باد به جایی که بادهایش آزارت ندهند نمی روی؟